خورهه دهکده جهانی

دانلود نرم افزارهای جدید و رایگان با کرک download free software and crack ایمیل:rezaraz@walla.com--rezaraz@gmail.com

خورهه دهکده جهانی

دانلود نرم افزارهای جدید و رایگان با کرک download free software and crack ایمیل:rezaraz@walla.com--rezaraz@gmail.com

زندگی کوتاه است و مرگ بس طولانی

آیا به راستی او پیش از انکه مرده باشد مرده بود؟ خبر کوتاه کوتاه بود. خبری خوش فرزندی در راه, دختر است و خبری بد! پیش از آنکه مرده باشد مرده بود؟ سالها پیش از آنکه من بزرگ شده باشم یا زنش مرده باشد و یا زمانی که هنوز با سوی اندک چشمانش پیش پایش را می دید. گفته باشم خبر روز یکشنبه رسید اما می گویند او شنبه مرده است! نمیدانم زمانها چند بار در تقابل با هم شده اند و او چند بار مرده است و یا چند بار زمانها یکی شده اند و او باز هم مرده است؟ ۶/۱۰/۱۳۸۱

داستانک-۲

عجب! خیابان به این خلوتی کجا غیبش زد؟  مغازه ها  هم که تعطیلند. هر چه اطراف را جستجو کرد او را ندید. کم کم داشت به چشمهایش  شک میکرد. یک بار دیگر صحنه برخورد با او را در ذهن مرور کرد. پسرم ببخشید، رفتم داروخانه نسخه دخترم را بگیرم پولم کم آمده اگر کمکم کنید خدا لطفتان را بی جواب نخواهد گذاشت. درسته او عین همین جملات را گفت. هر چه بیشتر دقت میکرد بیشتر به حقیقت اتفاق ایمان میاورد. حتی اطمینان داشت زن در حال گفتن آن حرفا گریه هم میکرد. اما حالا کجا بود؟ به طرف داروخانه رفت داخل آنجا جز کارمندان داروخانه کسی نبود. دو دل بود از آنها بپرسد یا نه؟ ولی هر طور حساب می کرد امکان نداشت زن در آن زمان کوتاه به داروخانه رسیده باشد کل زمان برخورد با او تا زمانی که دنبالش می گشت به سی ثانیه هم نرسید. آن دور و برها نه کوچه ای بود نه خیابانی. امروز یک ماه از آن ماجرا میگذرد و او مدام در ذهنش میپرسد آن زن کجارفت؟؟؟؟؟؟

به دوست خوبم محمد حاتمیان.

بلندای یلدایی

پله ها را بالا میروم

و

عظمتت را مینگرم

چقدر به هم نزدیکیم

حتی

در این بلندای زمان یلدایی

م.ن

از دیگران

بارتلمی: ما معتقدیم مردم امروز در درون خودشان پنهان شده اند. بیگانه، ناامید، رنجیده، سرخورده و ریا کار. چرا به اینجا پرتاب شده ایم؟

داستانک-۱

می شکافت و میگریست. کودک سرگرم بازی بود. تکان نخورید. تسلیم شوید. مادر بزرگ، بابام مثه من میجنگید؟ بله پسرم عین تو. صدای مادر بزرگ گرفته بود. صدات چرا این جوری شد؟ راستی این ژاکتو واسه من میشکافی؟ بله پسرم. میخوام یه ژاکت مثل ژاکت...... گریه امانش نمیدهد. مادر بزرگ این ژاکت مال کی بوده؟ عینکش را برمیدارد و با لبخند می گوید. واسه پدرت عزیزم.

پرواز را به خاطر بسپار

ماه نمیداندکه آرام و شفاف است

از ماه بودنش هیچ نمیداند

شاید این سرنوشت بشر باشد

شادی کوتاه و اندوه دراز

                                          بورخس

 

نیک که بنگری هیچ سفری در این سرزمین خالی از خطر نیست. هر چه تو تلاش کنی که جانب احتیاط را رعایت کنی  شاید دیگرانی که آنها نیز مدعی احتیاطند با چنان حجمه ای بر سرت آوار شوند که نه از شهر نشانی ماند نه از شهریار. ساراماگو نویسنده اندیشمند می گوید آدم عاقل به نسبت احتیاطی که به کار میبندد عاقل است. اما کسی نیست که از او بپرسد کدام عقل و در چه سرزمینی! عقل بسیط یا عقل مرکب عقل تک بعدی یا عقل چند بعدی و یا.......................

 

سقوط دلخراش هواپیمای سی-130 به رغم وسعت اندوهناکی اش باری دیگر زوایای پنهانی از ناکارآمدی مدیریت استراتژیک کشورمان را عیان ساخت. در ورای تمامی نوشتارهای سیاسی و احساسی چند روز اخیر  باید این پرسش را مطرح نمود که چه الزامی وجود داشت تا تعداد بسیاری از نخبگان خبر در هواپیمایی نظامی تهران را ترک کنند. بدون شک میلیاردها تومان هزینه تربیت جمع کثیری از افراد شده است تا در نهایت چند نخبه رسانه ای از این میان رشد یافته اند که ما در چشم به هم زدنی همگی رابه سرای باقی رهنمون نمودیم. در این که اینان شهدای ما هستند شکی نیست اما حضورشان تا سالهای سال ارزشمند تر بود یا فقدانشان؟

 

 

و این بار نیز تنها باید به احترامشان سکوت کرد و سپس گفت:

 

 

                    نباید خندید  نباید گریید به راستی که باید فهمید.

سرسخن

به نام او که نام و یادش آرامش بخش است.

همهمه عجیبی است صدا به صدا نمی رسد. شهر کوچک سالیان دور اکنون پایتختی شده است با مدعیان بسیار. تجار صنعتگران دیوان سالاران نظامیان خرده فروشان شاعران نویسندگان احزاب گروهها مردان زنان کودکان و بسیاری از خلایق تنها و تنها فریاد می زنیم. بنابراین نباید صدا به صدا برسد شگفت آور اینکه همه گان به گونه ای رفتار می کنیم که گویی فریاد دیگری را می شنویم و با تایید سخنان او سخن خود را فریاد می زنیم. در این میان برای یک سکوت چه باید کرد؟ براستی باید پدیده ای بهت آور روی دهد یا معجزه ای عظیم یا … هر چه بود و هر چه هست باید گفت در این سال بلوا سکوت بزرگترین دانایی هاست.

دوست خوب و خوش ذوقم رضا وبلاگی را طراحی کرده و این خود گام مبارکی است که فریادها را به سکوت دانایی افزا مبدل کنیم. از این پس اگر مجالی و نفسی باقی باشد فریادها را از صدا به حروف نگارشی تغییر هویت خواهم داد و هر آنچه که به هوش و نظرم مناسب باشد چه از قلم نگارنده و چه بزرگان ادب هنر و جامعه که باید نزدشان شاگردیها کرد را در این وبلاگ قرار می دهم و بی شک از تندی انتقاد نخواهم رنجید. بنابراین توان افزایی سکوت دانایی بخش را بنای رویکردمان قرار خواهیم داد. تا باد چنین بادا.

مثل

می آییم و می گرییم این است زندگی! می گرییم و می رویم این است مرگ!