خورهه دهکده جهانی

دانلود نرم افزارهای جدید و رایگان با کرک download free software and crack ایمیل:rezaraz@walla.com--rezaraz@gmail.com

خورهه دهکده جهانی

دانلود نرم افزارهای جدید و رایگان با کرک download free software and crack ایمیل:rezaraz@walla.com--rezaraz@gmail.com

داستانک-۲

عجب! خیابان به این خلوتی کجا غیبش زد؟  مغازه ها  هم که تعطیلند. هر چه اطراف را جستجو کرد او را ندید. کم کم داشت به چشمهایش  شک میکرد. یک بار دیگر صحنه برخورد با او را در ذهن مرور کرد. پسرم ببخشید، رفتم داروخانه نسخه دخترم را بگیرم پولم کم آمده اگر کمکم کنید خدا لطفتان را بی جواب نخواهد گذاشت. درسته او عین همین جملات را گفت. هر چه بیشتر دقت میکرد بیشتر به حقیقت اتفاق ایمان میاورد. حتی اطمینان داشت زن در حال گفتن آن حرفا گریه هم میکرد. اما حالا کجا بود؟ به طرف داروخانه رفت داخل آنجا جز کارمندان داروخانه کسی نبود. دو دل بود از آنها بپرسد یا نه؟ ولی هر طور حساب می کرد امکان نداشت زن در آن زمان کوتاه به داروخانه رسیده باشد کل زمان برخورد با او تا زمانی که دنبالش می گشت به سی ثانیه هم نرسید. آن دور و برها نه کوچه ای بود نه خیابانی. امروز یک ماه از آن ماجرا میگذرد و او مدام در ذهنش میپرسد آن زن کجارفت؟؟؟؟؟؟

به دوست خوبم محمد حاتمیان.

نظرات 2 + ارسال نظر
مجید شنبه 3 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:13 ب.ظ http://ehsasi.blogsky.com

سلام دوست عزیز
من اپ کردم
خوشحال میشم که بیای
منتظرت میمانم حتما بیا(حتما بیا)
به امید دیدار

محمد علی حاتمیان سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام آقای نیشابوری از ارسال داستان تکان دهنده شما متشکرم. جریانی را یادم انداخت که برای من زیبا نیست و تو خود می دانی چرا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد