در ستایش خورهه

در اینترنت می گشتم که وبلاگ زیبایی از آقای احمدرضا حجارزاده دیدم و شعر بسیار زیبایی که در مورد خورهه گفته بودند. من شعر را عینا از وبلاگ ایشان منتقل می کنم

گوشه ای روشن و پاک

 

به سویِ خورهه روانم

چون رود

خورهه کجاست؟

گوشه ای از دنیاست

میعادگاهِ من و تنهایی هاست

کوله بارم

در کیفِ سیاه رنگِ سفر

بَر دوش،

کاغذهایِ باکره

روان نویسِ آبستن

و رویا

همسفرانم هستند

به سویِ خورهه می روم

چون باد،

خورهه کجاست؟

روستایی ناممکن

جایی دنج

پُر از زیبایی

سرشار از آرامشِ تخریب نشده

عاری از وفورِ صنعت و ماشین

و من

از فرازِ همین ویرانه شهر

می بینم آبادیِ خورهه را

و صدایم را عاشقانه

به سویِ او پرتاب می کنم:

منتظر باش،

می آیم... می آیم...!

سکوت

سرما

کُرسی

عزیز1

خداوند

مرا میزبانند

همه را دوست دارم،

ماهِ فروردین است

درختان

با شکوفه های بهاری

خود را بَزَک کرده اند

کوه ها لبخند می زنند

دشت ها جوانه ی استقبال.

سکوت

مرا از تنهایی می گیرد

و از ترس.

سرمایِ ملایمِ اوایلِ بهار

دستِ نوازش بَر گونه هایم می کِشد

و باد

سرودِ همیشگی اش را

سَر می دهد:

«خورهه گوشه ای از دنیاست

میعادگاهِ من و تنهایی هاست»

کُرسی

مرا به آغوش می کشد

گرم و صمیمی

و عزیز

با دست هایی رَگتاب،

 لاغر و پیر

و گوش هایی که تنها

فریاد را می شنوند

با لبخندِ مُرده ی این سال ها

چای می گذارد روی گُلِ کُرسی

و کاسه ای لَبالب

کِشمش و نخودچی

ظرفی دیگر

آجیل

و دوریِ2 پُر از

کُنجد

و یک لحظه بگو حتّی

تکرارِ« مادر، مادر»

از لبانِ خسته اش نمی افتد:

« بخور مادر، نوشِ جان مادر».

شگفت زده

می نگرم به دنیای خورهه

چگونه از ناشنوایی در شهر

به پَژواک رسیده ام در روستا؟!

تنها اینجاست

در خورهه

که صداها را می شنوم؛

صُبح

با جیک جیکِ ناتمامِ میلیچ3 ها

بیدار می شوم

برایشان دست تکان می دهم.

نان و پنیر و کَره و شیر و اَرده مربّا

همه تازه

و محلّی،

حاضر است:

« بخور مادر، نوشِ جان مادر»!

 بویِ مهربانیِ دستِ مادران

از هر کدام

جاریست؛

نَه، نمی توانم

نمی توانم

نبینم

نشنوم

نگویم

...

به دشت می زنم

تا نَفَس تازه کنم

و همانجا می بینم

خداوند را

با چشمانِ مهربان

دست هایِ بخشنده

صدایِ دلنشین

که در چشمه ی روستا جاری است

در کوچه باغ ها

دشت هایِ سبزِ گندمزار

من به او می خندم

و اعتراف می کنم:

آری،

خورهه

 گوشه ای از دنیاست

گوشه ای روشن و پاک

مثلِ خداست...

 --------------------------------------------------------------------------------

* نام روستایی از توابعِ محلات در استان اراک، به معنایِ« جایی که خورشید هست».

1 – اصطلاحی که در شهر و روستاها، نوه ها برای خطابِ مادربزرگان به کار می برند.

2 – در گویشِ خورهه ای به بشقاب یا ظرفِ گود می گویند.

3 – در گویشِ خورهه ای: گنجشک

 

>> برگرفته از وبلاگ آقای احمدرضا حجارزاده.